▓█♦OnYx♦█▓
این متن شعر بسیار زیبای حمید عسکری هستش... من که این تراک رو خیلی خیلی دوس دارم... برای همین متنشو تو وبم گذاشتم... * آهای تو که عشق منی * آهای تو که عشق منی به فکر من باش یکم به فکر من که عاشقم، ولی تو بی خیالمی به فکر من که بعد تو، خسته و بی طاقت شدم آهای به فکرتم هنوز، به فکر من باش یکمی آهای تموم زندگیم، بی تو تمومه زندگیم آهای تموم زندگی، رو به غروب زندگیم آهای تموم دلخوشیم، داری تو غصه میکشیم آهای تموم زندگیم، بی تو تموم زندگیم آهای تموم زندگیم، رو به غروب زندگیم آهای تموم دلخوشیم، داری تو غصه میکشیم... بعد دو سه هفته میخوام یه آپ با یه داستان بذارم... داستان خیلی قشنگیه...حتما بخونینش...و زود قضاوت نکنین!!! زود قضاوت نکنین سربازی که پس از جنگ ویتنام میخواست به خانه برگردد در تماس تلفنی خود از سانفرانسیسکو به والدینش گفت: " پدر و مادر عزیزم، جنگ تمام شده و من میخوام به خانه بازگردم. ولی خواهشی از شما دارم...دوستی دارم که مایلم او را نیز با خود به خانه بیاورم... بقیه در ادامه مطلب Only of thee AND me till ALL shll fade ... خب دیگه امروز میخوام یه شعر طنز از خلیل جوادی که من عاشق شعراشم براتون بذارم... معرفی خلیل جوادی : خلیل جوادی، شاعر، ترانه سرا و طنز پرداز خوب کشورمونه و متولد(1353- زنجان) هستش...اکثر آثار او موضوعات اجتماعی هستن...معروفترین شعر او " محکمه ی الهی " هستش که روز قیامت را با بیانی شیرین و طنز آمیز به تصویر درآورده. کتابهای شعری از جوادی با عنوان " خیابان خواب ها " و " سمفونی جیرجیرک ها " منتشر شده است. این شعر " سیب سرخ " اسمش هست... بقیه شعر و تو ادامه مطلب میتونین بخونین... دلم میخواد یه سیب سرخ به دامن یار بزنم دامن اکه تنش نبود، سیبو به شلوار بزنم! وقتی یکی ساز میزنه من از صداش خوشم میاد دلم میخواد یه ناخونک به سیم گیتار بزنم... بقیه ادامه مطلب... سلام..... .....سلام.......... ....................سلامممم سلام.................................. این لوکسی جونم معلوم نیس چشه!!!!! دیروز نیم ساعت یه آپ دادم، زد و پروندش و .......... عیبی نداره..............حالا یه شعر قشنگ میذارم حال کنین... قسمتی از شعر:::::::::::::::::::::::::::::::: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم........................... همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم......... شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم..... شدم آن عاشق دیوانه که بودم ................................. بقیه ادامه......... مطلب.... بدون توضیح میریم سراغ داستان قشنگ خودمون: قربانی کردن بخش عزیز زندگی... روزی پسر بچه ای نزد شیوانا رفت (در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت ودانایی می دانستند) و گفت : " مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید. " شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد.... بقیه داستان ادامه مطلب... خوشبختی... خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر... به همین سادگی، خوشبختی همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است... قسمت بعدیش قشنگه تو ادامه مطلبه حتما بخونینش... یه داستان پندآموز دیگه... ... وحالا داستان: روزی کسی به خیام خردمند، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت، گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من، چه زمانی درگذشت ؟؟؟!!! بازم داستان... یه داستان طنز دیگه براتون آماده کردم...خیلی باحاله... این داستان طنز درباره ی اینه که اگر کریستوف کولمب زن داشت چی میشد؟؟؟ ... و حالا داستان: اگر کريستوفر کلمبوس ازدواج کرده بود، ممکن بود هيچگاه قاره امريکا را کشف نکند!!! چون بجاي برنامه ريزي و تمرکز در مورد يک چنين سفر ماجراجويانه اي، بايد وقتش را به جواب دادن به همسرش در مورد سوالات زير مي گذراند: ........ بقیه داستان در ادامه مطلب... خداحافظ نگو... دوستای خوب خودم....امروز یه شعر زیبا واستون میزارم...( البته اینو فریدون اسرایی خونده) خیلی قشنگه...حتما بخونینش..مرسی از نظرایی که میخواین بدین!!! ...و حالا شعر: خداحافظ نگو وقتی، هنوز درگیر چشماتم خداحافظ نگو وقتی، تو هرجا باشی همراتم تو اوون گرما خورشیدی، که میری رو به خاموشی نمیدوونی چقدر سخته، شب سرده فراموشی .... .... بقیه این شعر زیبا در ادامه مطلب... حواستون به گیرنده ی ایمیلتون باشه!!! روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما... بقیش ادامه مطلبه... Excuse me...! I lost My HEART in your EYES Please answer to MY HEART, OR send it to mee soon...But I wait for YOUR ANSWER for ALWAYS ...
خوشبختی، نامهای نیست که یک روز، نامهرسانی، زنگ در خانهات را بزند و آنرا به دستهای منتظر تو بسپارد
به خدا به همین سادگی؛
اما یادت باشد که جنس آن خمیر، باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر...
خوشبختی را در چنان هالهای از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیدهی ادراکناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم...
خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟؟؟...
Power By:
LoxBlog.Com |